
ماجراهای شرلوک هلمز - این داستان ملک خانوادهی باسکرویل
No se pudo agregar al carrito
Add to Cart failed.
Error al Agregar a Lista de Deseos.
Error al eliminar de la lista de deseos.
Error al añadir a tu biblioteca
Error al seguir el podcast
Error al dejar de seguir el podcast
-
Narrado por:
-
De:
Acerca de esta escucha
ماجرا از زبان راوی داستان، دکتر واتسون، بیان می شود که به همراه دوستش، شرلوک هولمز، جریان قتلی خانوادگی را در ملک باسکرویل دنبال می کنند...
راوی داستان، جان واتسون، ماجرا را این گونه بیان می کند:
من جان واتسون هستم و همه مرا به نام دکتر واتسون می شناسند. من و دوستم «شرلوک هولمز» زمانی در خانه ای واقع در لندن زندگی می کردیم. روزی دکتر «مورتی مر» نزد ما آمد و به سندی اشاره کرد که نشان می داد خانواده ی باسکِرویل دچار نفرین هولناکی شده اند و افراد این خاندان به وسیله ی سگی بسیار بزرگ در خلنگزار دِوِن شایِر کشته می شوند. عجیب تر آن بود که در کنار جسد «سِرچارلز باسکرویل» ردّ پای سگ به خوبی مشخص بوده است.
از طرفی «هِنری باسکرویل» فرد دیگری از این خاندان بود که قصد داشت در ملک خانوادگی اش ساکن شود، اما نامه ای از فردی ناشناس دریافت کرده بود که در آن نوشته شده بود که «اگر به زندگی تان علاقه مندید از خلنگزار دوری کنید!»
روزهای بعد اتفاقات عجیبی افتاد و روزی هنری گفت که قصد دارد به خلنگزار برود. شرلوک هولمز من را به همراه او و دکتر مورتی مر فرستاد تا به آنجا برویم و اطلاعاتی کسب کنیم. باخبر شدیم یک زندانی فراری در آنجا پنهان شده است. خیلی زود متوجه شدیم که این زندانی برادر زن خدمتکار آنجا بوده و ارتباطی به این ماجرا ندارد.
روز بعد آقای باریمور، خدمتکار خلنگزار، به ما گفت که خاکستر آخرین نامه ی سرچارلز را در اتاقش یافته است. نویسنده ی نامه خانم لورا لینز نام داشت که در همان روز حادثه قرار ملاقاتی با او گذاشته بود. خانم لینز از دادن هرگونه اطلاعاتی در این باره خودداری کرد.
عصر همان روز برای یافتن مرد ناشناسی که روی تپه دیده شده بود، در خلنگزار به جست وجو پرداختم و محل اختفای او را پیدا کردم؛ اما به زودی متوجه شدم او هولمز است که برای تحقیق بیشتر در آنجا پنهان شده است. هولمز اصرار داشت که به جَک اِستاپتونِ، زیست شناس، مشکوک است و گمان می کند او همان فردی بوده که چند روز قبل کالسکه اش را تعقیب می کرده است. جک از خانم لینز تقاضای ازدواج کرده تا به اهداف شومش دراین باره برسد؛ اما استاپتون خود را از همه چیز بیخبر نشان داد. ما به ملک باسکرویل برگشتیم. هنگام شام هولمز تصویر «هوگو باسکرویل»، خالق افسانه ی سگ باسکرویل ها را دید و متوجه شباهت او با استاپتون شد. پس استاپتون خود عضوی از خاندان باسکرویل ها بود.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.