شب ۱۱۳- حکایت ملک‌نعمان و فرزندانش Podcast Por  arte de portada

شب ۱۱۳- حکایت ملک‌نعمان و فرزندانش

شب ۱۱۳- حکایت ملک‌نعمان و فرزندانش

Escúchala gratis

Ver detalles del espectáculo

Acerca de esta escucha

دختری دیدم که در منظرۀ غرفه نشسته بود و من آدمی به خوبی او ندیده بودم. چون مرا دید که او را نظاره می‌کنم انگشت شهادت بر لب نهاد. پس از آن انگشت میان را با انگشت شهادت جفت کرده به روی سینه بنهاد. پس از آن منظره فرو بست و بازگشت.


شنیدیم که تاج‌الملوک به جوانی عاشق‌پیشه برخورد که پارچه‌ای زربفت و نگارین با طرح دو غزال داشت و از اندوه و غصه رویش زرد شده بود. از او خواست که حکایتش را تعریف کند. جوان نخست امتناع کرد، اما نهایتا ناچار شد ماجرایش را بگوید. گفت که عزیز نام دارد و با دخترعموی مهربانش، عزیزه، قرار بر ازدواج داشتند، اما ظهر پیش از عقد در میانۀ کوی چشمش به دختری زیبارو افتاد. اکنون ادامۀ ماجرا.


بعضی واژه‌های دشوار شب ۱۱۳:

انگشت شهادت: انگشت اشاره

فرامشت: فراموش

سه‌یک: یک‌سوم

مقالت: قول، صحبت، گفت‌وگو

منظره: پنجره

مضایقه: کم‌کاری

قید: زنجیر

Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Todavía no hay opiniones